باید از پا بیفتم تا ترانه بشکفه
دل باید خون بشه تا یه عاشقانه بشکفه
بین این همه تبرزن دوباره قد می کشم
تا تو هرزخم تبر صد تا جوانه بشکفه
نازنین ! بدون تو دنیارو باور ندارم
با تو از رمز طلسم قصه سردرمیارم
لحظه ی سقوط من دست تو مثل معجزه س
شب می ترسه از خودش وقتی می گم : دوست دارم
ابروهات کمون آرش تو چشات هزارتا خورشید
من و دلواپسیام رو تنها چشمای تو فهمید
واسه پیدا کردنت از پل گریه رد شدم
لهجه ی روزای خاکستری رو بلد شدم
بی تو هر جا که می رم سایه ها آفتابی میشن
من مثه رودخونه ها اسیر دست سد شدم
نازنین ! هر جا باشی قصه نویس تو منم
با عقیق چشم تو طلسم دیو رو می شکنم
بگو چنتا غزل پای تو قربونی کنم ؟
برای طلوع تو چنتا شب خط بزنم ؟
ابروهات کمون آرش تو چشات هزار تا خورشید
من و دلواپسیام رو تنها چشمای تو فهمی